سال 2011 هنگامه ظهور انقلاباتی در خاورمیانه بود که چشم حیرت جهانیان خصوصاً تحلیلگران ی و اجتماعی را متوجه و متمرکز این منطقه نمود. منطقه ای که از سالها پیش بستر حوادث گوناگون از جمله ظهور جنبش های اسلامی ، ظهور دولت های مستبد، نفوذ و دخالت نیروهای بیگانه در منطقه و . بوده است. هر کدام از این حوادث در هر بخش از منطقه منتهی به تحولاتی شد که خاورمیانه را به عنوان مکانی بی ثبات، پرتلاطم و متزل از لحاظ ی، اجتماعی و. مشهور ساخت.

ظهور گروه ها و گروهک های تروریستی از قبیل طالبان،داعش، ترورهای نافرجام یا موفقیت آمیز در مصر و سایر کشورها، بازداشت های گسترده، خیل عظیمی از مخالفان ی در کشورهای خاورمیانه و . از جمله این تحولات بوده است. بلاشک یکی از برجسته ترینِ این تحولات، خیزش های آزادیخواهانه در سال 2011 در خاورمیانه عربی بود. خیزش هایی که از تونس آغاز و سپس دامنه آن تا برخی کشورهای خلیج فارس از جمله بحرین، برخی کشورهای دو دست تر از جمله مصر و همین طور یمن و کمابیش در عربستان بود.

پدیده مذکور (خیزش های آزادیخواهانه عربی در سال 2011) که خیزشی وسیع، پردامنه و کم سابقه در منطقه به شمار می رفت انواع گوناگونی از برداشت ها، توضیح ها، بررسی ها و . را به خود دیده است و پیرامون آن تاکنون صدها تحلیل از جانب تمداران، اندیشمندان و حتی مردمی که مستقیم و غیر مستقیم تحت تاثیر این پدیده قرار گرفته یا کماکان تحت تاثیر آن اند ارائه شده است. در این میان دو رویکرد عمده نسبت به این پدیده وجود دارد:

رویکرد اول رویکردی است که پدیده مذکور را اسلامی و موتور محرکه اصلی آن را مطالبات دینی مسلمانان منطقه می داند. این رویکرد معتقد است خیزش های آزادیخواهانه منطقه عربی، شدیداً زیر تأثیر فرکی و عملی انقلاب اسلامی ایران بوده و اسلام خواهی، شاخصه اصلی همه این خیزش ها و انقلاب هاست. بر این اساسچهار موج اسلام خواهی درقرون اخیر بر شمرده می شود.

موج اول مربوط به قرن نوزدهم میلادی است.که در نتیجه ی هجوم استعماری غرب به کشورهای جهان سوم از جمله کشورهای اسلامی پس از انقلاب صنعتی شکل گرفت.این دوره همزمان با تحرکات، تبلیغات و فعالیت های ی- مذهبی سید جمال الدین اسدآبادی بود. اسلام خواهی در این قرن در نتیجه شکست های ی و تحقیرهای پی در پی مسلمانان از غرب تلقی می شود. بنابراین تحرکات سیدجمال الدین اسدآبادی و هفکران او همچون محمد عبده بر بازگشت به هویت دینی و اتحاد مسلمانان برای مقابله مستحکم تر با غرب، متمرکز بود.

موج دوم مربوط به سالهای پس از جنگ اول جهانی است که در پی آن امپراطوری عثمانی فروپاشید و نجبگان ی ترکیه با اعلام نظام جمهوری تمهیدات انقراض قطعی امپراطوری را فراهم کردند. این اضمحلال واکنش هایی را در میان مسلمانان منطقه بوجود آورد. بنابر آراء طرفداران این رویکرد، شکل گیری جنبش اخوان المسلمین به رهبری حسن البناء از مهمترین رخدادها ذیل موج مذکور می باشد.

موج سوم اسلام خواهی به سالهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران باز می گردد. در این موج بر خلاف دو موج قبلی که نگاه رهبران به اسلام عمدتاً از جهت مقابله با غرب بود (نگاه سلبی)، تشکیل حکومت اسلامی دنبال شد (نگاه ایجابی). همین امر، ظهور حرکت های فکری چندی را برای تلفیق اسلام و برخی مظاهر تجدد از قبیل دموکراسی موجب شد.

موج چهارم (که به نوعی در ادامه موج قبلی بود)  بدنبال وقوع برخی تحولات در سطح جهانی ، مجدداً روحیه اسلام خواهی را در میان مسلمانان منطقه تقویت کرد.  وجه اشتراک موج سوم و چهارم (موج فعلی) در تاثیرپذیری آن از انقلاب اسلامی ایران و شرایطی بود که بواسطه رویداد مذکور بوجود آمد و وجه افتراق موج فعلی و موج سوم و صد البته موج های اول و دوم، از منظر هواداران رویکرد مذکور، جنبه ائتلافی، مقیاس وسیع، عدم وجود رهبری واحد و بهره گیری از وسایل ارتباط جمعی در آن بود. این موج که مظهر واقعی ان حوداث 2011 بوده است به نوعی پیامد و در عین حال، پاسخی به مسئله جهانی شدن است که از اواخر قرن 20 به منصه ظهور رسیده است.

رویکرد دوم رویکرد موسوم به بهار عربی است. رویکردی که در رسانه های غربی بیش از هر منبع و رسانه دیگری شنیده شده است. این رویکرد در واقع رویکردی است که تشکیل نظام لیبرال دموکراسی، پیگیری آزادی و . را به عنوان اهداف اصلی خیزش های 2011 معرفی می کند و در تلاش است تصویری تماماً غربی از خیزش های مذکور ارائه داده و اگر اندک انگیزه هایی دینی نیز در آن ها وجود دارد  نادیده بگیرد.

لفظ بهار عربی مشابه لفظ بهار پراگ در کشور چک بود که در آن غربگرایان جمهوری چک بر جایگزینی نظام لیبرال سرمایه داری با نظام ی مستقر در کشور شان اصرار داشتند. در بهار پراگ،  مطالبات اقتصادی برای  خیزش مذکور بسیار پررنگ فرض می شد. از این لحاظ تحرکات مردمی- ی در خیزش های عربی منطقه نیز زیر تاثیر تحلیل های برآمده از رویکرد بهار عربی، منبعث از فشارها و متعاقباً مطالبات اقتصادی» تلقی و معرفی شد نه مطالبه دینی. بر این اساس، مطالبات ی به یک سری مطالبات غیر اصلی تبدیل و مطالبات دینی نیز به کلی نادیده گرفته شد. گلوله برفی، به طور مشخص، تزی بود که تسری و سرایت اعتراضات اقتصادی- ی با هدف برپایی نظام لیبرال-کاپیتالیسم-دموکراسی از تونس به سایر کشورهای عربی را توجیه می کند. این تز بر این برداشت استوار بود که اگر چنانچه تحولات سی- اجتماعی متاثر از فشارهای اقتصادی  در تونس رخ نمی داد تحولات بعدی در کشورهای خاورمیانه به هیچ عنوان به وقوع نمی پیوست. بنابر این طرفداران رویکرد بهار عربی» با استفاده از تز گلوله برفی در صددند تا نشان دهند، تحولات منطقه ای 2011 به بعد در خاورمیانه عربی ناشی از تاثیرات انقلاب تونس و متاثر از سرایت اعتراضات مردم به مردم سایر کشورهای عربی بوده است و این سرایت که قویا ماهیتی لیبرالی و دموکراتیک (با چاشنی سرمایه دارانه) داشته است عامل اساسی و شاید تنها عامل وقوع انقلابات وسیع منطقه ای در خاورمیانه بوده است. انقلاباتی که نه تنها هیچ وجهی از مطالبات دینی نداشته بلکه به کلی از آن فارغ بوده اند.

آنچه تا کنون بیان شد تشریح اجمالی شاخص ترین مایه های فکری دو رویکرد در تحلیل تحولات 2011 در منطقه عربی- اسلامیِ خاورمیانه بود. تحولاتی که پس لرزه ها و تأثیرات آن کماکان پابرجاست و موجد رخدادهای عظیم و جالب توجهی در منطقه مذکور شده است. در ادامه به تحلیل و بررسی رویکردهای دوگانه بیداری اسلامی» و بهارعربی»  در بستر تحولات منطقه ای خواهیم پرداخت. بیان شد که رویکرد اول با تاکید بر روحیه اسلام خواهی و رویکزد دوم با تاکید بر مطالبات اقتصادی- لیبرالیستی و با استفاده از تز گلوله برفی مترصد تبیین علل و کیفیت وقوع و ظهور خیزش های آزادیخواهانه در منطقه بوده اند خیزش هایی که نطقه عطفی نه تنها در علم مطالعات منطقه ای و روابط بین الملل بلکه در دانش جامعه شناسی انقلاب، جامعه شناسی ی (هر دو با تاکید بر جوامع و ملل اسلامی) و حتی فلسفه ی ( که عمدتا به ماهیت فکری- ی جنبش ها و اعتراضات در منطقه اسلامی- عربی باز می گردد) به شمار می روند.

با آغاز اعتراضات مردمی در خاورمیانه رسانه های غربی ابتدا به سانسور خبری شدید روی آوردند و این اعتراضات را شورش نامیدند و با پررنگ کردن اخبار دیگر سعی در به حاشیه راندن آن داشتند. لفظ بهار عربی، در واقع بعد از آن خلق و رواج یافت که انقلابات منطقه به عنوان رخدادی قطعی و غیر قابل انکار، حیرت جهانیان را برانگیخت و اذهان عمومی مردمان جهان را متمرکز و متوجه خود کرد که همانگونه که بیان شد و در رویکرد بهار عربی نیز اجمالاً به آن پرداخته شد، این لفظ جنبه غیر دینی و لیبرال دموکراتیک به انقلابات مذکور می بخشید. لفظ بهار عربی (که بعدها به رویکردی مهم در تحلیل وقایع 2011 منطقه در ادبیات پژوهشی جهان تبدیل شد) هرچند وسعت مقیاس اعتراضات مردمی را پررنگ کرده و به آن معترف است و از این جهت نسبت به شورش قلمداد کردن آنها برتری دارد- اما بخشی از واقعیت را اخذ و بقیه آن را از ساحت تحلیل ی خود کنار می زند که همان روحیه اسلام خواهی» است که به لحاظ ی، عامدانه و به لحاظ پژوهشی، غالبا به طور سهوی، در تحلیل هایِ ذیلِ این روکرد، کمتر به آن پرداخته شد.

همانگونه که قبلا شرح آن رفت، گلوله برفی، تزی بود که برای توضیح دقیق تر رویکرد بهار عربی و مفصل بندی این تئوری، از آن بهره گرفته شد. در چارچوب این تز، رسانه ها و اندیشمندان غربی و غرب گرایان عرب گهگاه از لفظ انقلاب فیسبوکی و یا توئیتری نام برده و می برند، البته شکی در این نبوده و نیست که در خیزش های مذکور قویاً از ابزار فوق الذکر استفاده شده است اما پررنگ کردن ابزار انقلاب به جای انگیزه های اصلی انقلاب، هدف دیگری را دنبال می کرد که همانا تقویت تز گلوله برفی،  موجه ساختن مسئله سرایت اعتراضات از تونس به سایر کشورها و در نتیجه استحکام بخشی به رویکرد بهار عربی در مقابله بیداری دینی مسلمانان منطقه بود. بر این اساس، این عقیده بوجود آمد که مردم کشورهای مختلف منطقه از طریق رسانه های مجازی و ارتباط جمعی با یکدیگر و نیز با مردم کشورهای دیگر ارتباط برقرار کرده و شدت این ارتباط و تبادلات فکری باعث شده تا الگوی فکری لیبرال- سرمایه داری ازا ین طریق سرایت کند و اگر این وسایل نبودند و این ارتباط شکل نمی گرفت انقلاباتی نیز در کار نبود. در عین حال، سرچشمه همه این تحرکات وسیع مردمی نیز تحولات تونس بود که آن هم با عاملیت قاطع این رسانه ها به وقوع پیوست و اگر انقلاب تونس نبود سایر کشورهای منطقه نیز دستخوش رخدادهایی ازا ین قبیل نمی شدند.

نگاهی به عقیده مذکور مشخص می سازد که رویکرد بهار عربی، با دادن نقشی پررنگ در حد عاملیت قاطع (علیت قطعی و اصلی) به رسانه ها چگونه سرایت مطالبات آزادیخواهانه از جنس لیبرالیستی آن، به کشورهای عربی منطقه را توضیح می دهد. همین مسئله علت تاکید این رویکرد بر علیت رسانه های ارتباط جمعی را هویدا می سازد. رهبران ی ایران خاصه رهبر انقلاب اسلامی از جماه شخصیت هایی بودند که نخستین واکنش ها را آن هم از جنس واقعبینانه نسبت به به تحولات خاورمیانه در سال 2011 از خود نشان دادند. در حقیقت اولین گروهی که نسبت به پدیده مورد بررسی این مقاله، واکنش جدی نشان دادند طرفداران رویکرد بیداری اسلامی» بودند و این در شرایطی بود که طرفداران رویکرد بهار عربی هنوز حاضر به اعتراف به این حقیقت که این اعتراضات، در واقع انقلاب اند نه شورش، نبودند.

همانگونه که قبلا اشاره شد این رویکرد ضمن برشماری 4 موج اسلام خواهی، تحولات اخیر منطقه را ذیل موج چهارم تحلیل کرده و از اساس این اعتراضات را مجموعه ای از انقلابات اسلامی تلقی می کند. رویکرد مذکور بر خلاف رویکرد بهار عربی، موثرترین عامل شکل گیری و ایضاً پررنگ ترین گرایش حاکم برحوادث مذکور را، دین می داند و البته در کنار این ادعا، ادله و قرآئنی مرتبط با آن ارائه می کند.

اندیشمندان معتقدند تمامی جنبش های ملهم از انقلاب اسلامی ایران، در چند نکته مشترک اند. 1- اعتقاد به جامعیت دین اسلام. 2- اعتراض به وضع موجود. 3- انتقاد از غرب بویژه در حوزه ت خارجی برخورداری از خصلت فراطبقاتی. 5- عدم تمرکز بر رهبری واحد. 6- چند مرکزی بودن. و این شش ویژگی در میان جنبش ها و اعتراضات 2011 به بعد در جهان اسلام، به وضوح قابل تشخیص اند. فلذا گرایش آنها به انقلاب اسلامی ایران انکار ناشدنی است. اصلا به دلیل همین گرایش است که دینی و اسلامی بودن این انقلابات، اثبات می گردد. پس اولین دلیل اثبات این مسئله یعنی اسلامی بودن این اعتراضات وجود این شش ملاک در همه جنبش های مذکور است.

همچنین متفکرین و تحلیلگران حوزه مطالعات خاورمیانه معتقدند استفاده از مظاهر دینی مانند شعار الله اکبر و انتخاب نماز جمعه و . برای بیان مطالبات معترضین در کشورهای عرب خود دلیل دیگری است بر اسلامی بودن این تحرکات.

دلیل سوم، اهداف اعلامی از جانب جنبش های اسلامی است که پیشروان جرکت های اعتراضی بودند. فرضاً اخوان المسلمین در مصر و سایر جنبش های اسلامی منطقه بر رجوع به قرآن و سنت به عنوان مبنای زندگی در عصر حاضر، تلاش برای همگام سازی سنت اسلامی و مظاهر دنیای جدید، هویت سازی از طریق مولفه های دینی، وحدت مسلمین و . تاکید ویژه ای داشتند.

دلیل چهارم به پررنگ و مستمر بودن حضور جنبش ها و رهبران دینی در این اعتراضات و در عین حال، ائتلافی بودن و حضور گسترده همه طیف ها و اقشار مردم در آن بر می گردد که نمونه ان در نتیجه انتخابات مصر و تونس (قدرت گیری گروه های اسلامی) قابل مشاهده است.

 دلیل پنجم حمایت انقلاب اسلامی از همه این تحرکات است در حالی که غرب پس از مدتی رویکرد خود را نسبت به تحرکات یمن و بحرین روشن ساخت و تناقض عملی نظری در رویکرد بهار عربی از همین جا هویدا شد. در نقطه مقابل، جمهوری اسلامی از همان ابتدا تمامی تحرکات اعتراضی (البته تا قبل از ظهور پدیده داعش و سایر گرو های افراطی در سوریه، عراق و . که جمیع رهبران برجسته اسلامیِ منطقه از آنها اعلام انزجار نمودند) را در قالب رویکرد بیداری اسلامی تحلیل می کرد و اساساً نگاهی فرقه ای و مذهبی به آنها نداشت بلکه از همه اعتراضات اعم از اعتراضات شیعی و سنی منطقه حمایت معنوی و رسانه ای نمود. اما کشورهای غربی با سنگ اندازی بر سر راه معترضین بحرین و نیز حمایت از دشمن منطقه ای درجه اول انصار الله یمن یعنی عربستان، عملاً ثابت کرده اند، تنها آن بخش از انقلابات منطقه را که تاکنون خطر یا سد قاطعی بر سر راه اهداف و منافع آنها ایجاد نکرده یا احتمال انحراف آنها را زیاد تلقی می کنند، در زمره بهار عربی می دانند و این به معنی خدشه نظری بزرگ در این رویکرد است. در حقیقت مسلمانان منطقه و متفکرین روشن بین، در سراسر جهان به این می اندیشند که اگر غرب اعتراضات مردمی در بحرین و یمن با این وسعت و مقیاس گسترده را در ذیل رویکرد بهار عربی تحلیل نمی کند چه دلیلی وجود دارد که سایر اعتراضات در خاورمیانه نیز بهار عربی باشند و رویکرد لیبرال- سرمایه داری را دنبال کنند؟

دلیل ششم، ضد اسرائیلی و ضد آمریکایی بودن این اعتراضات است که ساده ترین و بارزترین مظهر این ضدیت، شعارهای مطروحه در این اعتراضات است. تاکید این اعتراضات بر نگاهی انتقادی نسبت به غرب و نقش استعمار در عقب ماندگی مسلمین، تقویت کننده دلیل ششم است که این ماهیت ضد غربی در تحرکات مسلمانان معترض، دقیقا به مفهوم حضور بالنده مولفه های اسلام ی، در حیات عملی و فکری مسلمانان منطقه می باشد. مولفه هایی که در عصر حاضر به طور جدی، اولین بار در انقلاب اسلامی ایران، ظهور و بروز یافت.

دلیل هفتم نیز به زمان وقوع این اعتراضات بازمیگردد. به تعبیر شفاف تر این اعتراضات هنگامی اوج گرفت که رهبران دینی و رقبای اسلام گرای دولت های مستقر در کشورهای اسلامی تحت شدیدترین فشارها و محدودیت ها از هر لحاظ بودند وگرنه ظلم به شهروندان تا پیش از گسترده شدن این اعتراضات برای مدتها وجود داشته و در جریان بوده است. در واقع اعتراضات اخیر، جهتی حمایت گونه از رهبران دینی توسط اقشار گوناگون به همراه داشته است.

دلیل هشتم اینکه قبل از این انقلابات نیز، تحرکات اسلامی دیگری در عراق و افغانستان وجود داشته اند که نه تنها ظاهری سریالی نداشته و متاثر از تحولات خارجی نبوده اند بلکه عمدتا به تحولات داخلی کشورها (فشار دولت، هجوم و تسلط بیگانه)  مرتبط بوده است. بنابر این ، اعتقاد به وجود انقلاب هایی با بن مایه اسلامی، یک تئوری خیالی و پوچ نیست بلکه مسبوق به سابقه است.

آنچه بیان شد ترجیح رویکرد بیداری اسلامی را نسبت به رویکرد رقیب آن یعنی بهار عربی ثابت می کند و مشخص می کند که درد دین (دغدغه دینی) و و روحیه اسلام خواهی تا چه اندازه در ایجاد وحدت اسلامی و و دغدغه برقراری نظمی اسلامی در منطقه می توند موثر افتد و دقیقا همین وحدت و دغدغه است که اگر استحاله شود زمینه رکود و انحراف این انقلابات را رقم خواهد زد.

منابع:

پایان نامه تجزیه و تحلیل چالش ها و فرصت های دو الگوی فکری اسلام شیعی و سلفی- تکفیری در منطقه ( مطالعه موردی جمهوری اسلامی ایران و عربستان سعودی)»، اثر محمد رضا زارعی»

کتاب جامعه شناسی ی جنبش های اسلامی»، اثر حمید »

مقاله بیداری اسلامی و جهانی شدن: پیامد یا پاسخ»، اثر حسین مسعودنیا»


سخنان استاد عباس حاتمی»، پیرامون انقلابات 2011»


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها