تأثیر تکنولوژی بر تحولات علمی

اگر علم را یکی از شقوق فرهنگ تلقی کنیم سیر تحولات علمی امروز جهان، شاهدی بر این ادعا که تکنولوژی خود، فرهنگ است» خواهد بود. در ادامه به بررسی و تحلیل برخی این تاثیرات در سه شق از علوم (ت، مدیریت و اقتصاد) می پردازیم با در نظر داشتن این نکته که وابستگی فرهنگی و علمی غرب امروز به تکنولوژی، دقیقا ناظر است بر نظریه فک شدگی اقتصاد».

الف) تحولات تکنولوژیک و علم ت

بررسی دقیق تاریخ اروپا به خوبی نمایانگر این مسئله است که سیر پیشرونده و پیشرفت های فزاینده تکنولوژیک تاثیرات مستقیمی  بر تغییر دائمی منشأ حکومت و قدرت» و مسائل کلیدی مورد مطالبه جوامع در باب حاکمیت» (که دو مورد از مسائل مهم و اساسی علوم ی هستند) داشته است.

 برای پی بردن به صحت این ادعا کافیست در نظر داشته باشیم که در قرن هفدهم میلادی مسئله کشورهای ملی»، مسئله اساسی جوامع بوده است و در قرن هجدهم و نوزدهم به ترتیب مسأله رابطه حاکم و مردم» و مسئله ناسیونالیسم و خاک و خون» مطرح می شود. چرا که مطالبه ملی در هفدهم بیشتر بر توسعه اقتصاد ملیِ متکی بر توسعه تکنولوژیک، تحت نظر دولت مطلقه ملی، در قرن هجدهم بر حق انحصار و مالکیت ابداعات و ثروت برای صاحبان مادی یا فکری صنایع تکنولوژیک و نفی ادعای مالکیت دولتی در این زمینه و در قرن هجدهم بر حفظ استقلال ملی در شرایطِ توسعه سریعِ امپریالیسم-که آن هم تحت تأثیر اقتصاد شدیداً تکنولوژیک و وم تسخیر بازارها و منابع اولیه جدید پدید آمده بود- تاکید داشته است.

 این تحولات تکنولوژیک از طرفی به تغییر منشأ مشروعیت از خدا» در قرون وسطی به مردم» به عنوان جایگزین و تفسیر حقیقی خدا در عصر جدید انجامیده است. این تحولات که مستقیما مخلوق دست انسان اند بشر عصر جدید را به این یقین (نمی گویم عقیده»، چرا که یقین قلبی مرحله ای بالاتر از اعتقاد عقلی است و اومانیسم به عنوان یک باور و اعتقاد عقلی و فکری، قبل از ظهور انقلاب صنعتی نیز وجود داشت، لیکن بواسطه تحولات سریع تکنولوژیک بعدها به یک یقین قلبی مضمن تبدیل شد) رسانده است که انسان می توان بدور از هرگونه صبغه و گرایش دینی و صرفا متکی بر عقل و خرد خود امور اجتماعی و ی خود را سامان دهد. همه اهمیت این مسئله این است که با تغییر مبنای مشروعیت، مدل و سیستم حکومت و نیز مسیر هدایت نوع بشر تغییر می کند-یعنی این جریان یا تسریع می شود یا حرکتی وارونه و پسرفت وار پیدا می کند-.

تاثیر بعدی تکنولوژی را بایستی در تنوع مکاتب ی پیگیری کرد. که سیر پیدایش آنها همگام با حجم و شدت سرعت تحولات تکنولوژیک بوده است به شکلی که در ابتدای تاریخ رنسانس که این سرعت از شدت پایینتری برخوردار بوده است مرکانتیلیسم و پادشاهی مطلقه، و بعدها که که بر شدت این سرعت افزوده شد لیبرالیسم و کمونیسم و دموکراسی ها شکا گرفتند. مضحک تر از همه اینکه، ذیل هر کدام از این مکاتب، زیر مکتبهایی چند و یا (در مورد برخی مکاتب) متعددی شکل یافته اند که ناخواسته، پیدایش آنها متأثر از تکنولوژی و تغییرات آن بوده است. مثلاً لیبرالیسم و پیدایش زیر شاخه ای متعدد آن، دولت حداقل، دولت رفاهی، دولت الکترونیک، فاشیسم و.و کمونیسم و پیدایش زیر شاخهای متعدد آن، مکتب فرنکفورت، مارکسیم کارکردگرا، مارکسیسم ساختارگرا وشرح جزئیات این مکاتب را در کتب اندیشه های ی در قرن بیستم »، مبانی مدیریت دولتی»، و اندیشه های ی غرب در قرن بیستم » -که هر سه در منابع ذکر شده اند- پیگیری کنید. خلاصه کلام اینکه تحولات فناورانه به طور غیر مستقیم یا به تغییر برخی اصول مکاتب خاص انجامیده اند که تغییر در هر اصلی زیر شاخه ای جدید پدید آورده است- و یا به طور کلی موجبات پیدایش مکتبی جدید را فراهم آورده است. برای یافتن رابطه بین تحولات فناورانه و سیر تطور مکاتب مختلف، نیاز به دقت و توضیحات مفصلی است که در اینجا به بهانه جلوگیری از اطاله کلام از آن عبور می کنیم ولی اجمال باید عرض کرد که بدلیل تأثیرات اجتماعی و فرهنگی تحولات تکنولوژیک بر جوامع غربی، به طور کل، هیچ گاه مدل ایده آلی ارائه نشده است و غالب متفکرین مکاتب اصلی (لیبرالیسم، کمونیسم و.) در عصر حاضر، در قبال زیر شاخه های مکاتب اصلی، پیشنهاد استفاده صرف از هیچ یک از زیرشاخه ها را نمی دهند و همیشه اذعان می دارند که هر زمان خاصی و هر کشور و ملت خاصی، مدل و نظام ی- حکومتی خاص خود را می طلبد و هیچگاه بر سر اینکه کدام یک از زیر شاخه ها بایستی برای تدوین یک نظام مناسب برای یک جامعه با هم مخلوط شوند، یا حتی اینکه کدام یک باید به کلی به لحاظ عملی و یا تئوریک در عرصه علم ت مردود و منسوخ فرض شوند و یا اینکه آیا به طور قاطع باید مکتبی جدید جایگزین همه آنها بشوند یا اینکه نشوند با هم به توافق نرسیده اند، چرا که به طور اطمینان یافته ای، قائل به این پیش فرض مهم فکری اند که: آینده همه جوامع، وضعیتی مبهم و نامطمئن و وضعیت فعلی همه آنها نیز شرایطی ناپایدار دارد.» همه این اغتشاشات نظری را بایستی از تاثیرات تحولات تکنولوژیک دانست چرا هیچ چیز در عصر حاضر به اندازه این مقوله و به طور خاص، تغییرات عمده در فناوریهای ارتباطاتی، ساختار ها و فرایندهای حکومتی را تحت تاثیر خود قرار نداده است. این درحالی است که یک نظام دینیِ ناب، اگرچه ممکن است در کشاکش تحولات قوانین جدیدی در آن وارد بشود اما هیچ گاه اصول آن تغییر نمی کند به علاوه اینکه همواره به عنوان یک مدل ایده آل حکومتی مطرح بوده است چرا که مطالبات توده ای ِبیهوده و خلاف فطرت را حذف و حتی مطالبات واقعا مورد نیاز را جایگزین آنها می کند بدین شکل، ذیل سلطه آن، دیگر شاهد ظهور انواع مطالبات توده ای و مسائل حکومتی جدید در هر زمان نخواهیم بود.

مطلب دیگری که بایستی ذیل عنوان فوق به آن اشاره کرد بحث تعت در سنخ شناسی انواع حکومت هاست بدین صورت که زمانی که سرعت تحولات تکنولوژیک پایین بوده است این سنخ شناسی عددی بوده است (حکومت یک نفر، حکومت چند نفر (اقلیت) و حکومت همه یا مردم (اکثریت)) و سپس با افزایش این سرعت این سنخ شناسی به تقسیم بندی های ایدئولوژیکی تغییر ماهیت داده است (مردم سالاری، فاشیسم، استبدادی، لیبرالیستی، کمونیستی و.) چرا که در ابتدای این تحولات بحث اساسی، مسئله حق حکمرانی و عدالت»، و سپس بحث تاثیر ایدئولوژی ها بر توسعه اقتصادی کشورها و اینکه کدامیک تاثیر بیشتری بر روند بهبود وضعیت صنعتی و رفاه مادی جوامع داشته و دارند»، مورد توجه اندیشمندان علم ت بوده است. به همین دلیل هنوز درباره اینکه فاشیسم یک نهله فکری تلقی بشود یا صرفا یک نظام حکومتی هنوز اختلاف نظر است چرا که فاشیم به عنوان یک ساختار حکومتی (نه به عنوان یک مکتب ی)-به یکباره از دل ناکارآمدی اقتصادی لیبرالیسم برآمد. در اینجا نیز لازم است که توجه داشته باشیم که نقطه اتّکای اقتصادی لیبرالیسم پیشرفتهای تکنولوژیک است.

اگر به این نکته توجه کافی مبذول بداریم که مدرنیزاسیون (که تکیه اصلیش بر تکنولوژی است) مدل تقسیم کار را جوامع گوناگون و ساختار اصلی آن را به کلی متحول کرده است به نحوی که بسیاری از متفکرین نوسازی، اساسا تقسیم حکومت به سه قوه و میزان تخصصی شدن وظایف حکومت در هر یک از نهادهای گوناگون را به شدتِ ظهور نوسازی و مدرنیزاسیون ربط می دهند- فهم تاثیرات عمده مسئله تکنولوژی را نه تنها بر علم ت به خوبی درک می کنیم بلکه علم مدیریت و به طور کلی علوم اجتماعی را بدور  از تاثیرات این مسئله نخواهیم دانست به این نکته علاوه کنید این مسئله را که خود اندیشمندان غربی بر این واقف اند که جدایی علوم از فلسفه و ظهور اثبات گرایی و حتی ظهور مکاتب انتقادی نسبت به مکتب اثبات گرایی، ناشی از اختراعات و ابداعات بی حد در امور طبیعی(تحولات فراوان تکنولوژیک) بوده است.

مسئله دیگر اینکه همین تقسیم بندی جوامع به توسعه یافته و توسعه نیافته یا مدرن و سنتی که نه تنها از مباحث زیر بنایی علم ت بویژه رشته ت مقایسه ای - است (بر خلاف نظرات منتقدین مارکسیسم و عمدتا لیبرال ها- که اقتصاد را به آن حدّت، زیربنا نمی دانند) بلکه همین تقسیم بندی را به طور ویژه در علم اقتصاد شاهدیم- دقیقا بر مبنای همین تحولات فناورانه است چرا که اصلا و اساسا عمده جنبه مورد نظر از دو واژه توسعه و مدرنیته، جنبه اقتصادی آنهاست و نماد و علامت اصلی مدرنیزاسیون و توسعه اقتصادی نیز پیشرفت های تکنولوژیک که منبع اصلی تولید ثروت اند- می باشد. (جالب تر از همه اینکه هرچه سطح تکنولوژی یک کشور افزایش یابد این تقسیم بندی (مدرن/سنتی) جدی تر و اساسی تر جلوه می کند.) پر واضح است که مجموعه این مسائل بر کم و کیف علوم گوناگون خاصه علوم اجتماعی- و طرح مسائل  و متغیرهای جدید در علوم گوناگون تاثیر مستقیم دارد.

به عنوان نکته آخر نیز لازم است به تاثیری که ثروتِ ناشی از تملک مادی یا فکری تکنولوژی (داشتن مالکیت» یا قدرت ابداع» تکنولوژی ها ) بر مسئله حق رأی و میزان رأی در جوامع غربی در طول سالیان دراز و در حوزه نظریه پردازی در این زمینه داشته است، به عنوان یکی از تاثیرات تکنولوژی بر علم ت، اشاره کنیم.

ب) تحولات تکنولوژیک و علم مدیریت

بسیاری از مباحث عنوان شده درباره علم ت درباره جریان تحولات علم مدیریت نیز صادق است بویژه مسئله محیط نامطمئن و مبهم آینده». این مسئله بیش از همه در علم مدیریت مورد تاکید است و حقیقت و کنه این قضیه (مبهم و نامعلوم بودن فضای آینده) مبین این قضیه است که هیچ چیز به اندازه تحولات تکنولوژیک نمی تواند فضای آینده اجتماعی جامعه جهانی را نامطمئن سازد چون مسئله رقابت و کسب سود عمدتا وابسته به همین تحولات مذکور است.

از آن گذشته تئوری پردازیهای گوناگون در عرصه علم مدیریت و عبور از نظریه های کلاسیک و نئوکلاسیک در این عرصه و مطرح شدن نظریات سیستمی و اقتضایی و سپس مطرح شدن تئوریهای BPR و  LOدر مرحله بعد، همگام با افزایش سرعت تحولات تکنولوژیک و بی اعتبار شدن کل یا بخش عمده ای از اصول نظریات قدیمی تر بوده است. این توضیح لازم است نظریات کلاسیک و نئوکلاسیک در زمانی که سرعت تحولات حجم پایین تری نسبت به زمانِ طرح نظریات سیستمی و اقتضایی داشته اند، مطرح شده اند و به همین ترتیب، وقتی این سرعت زیادتر شد، نظریات سیستمی و اقتضایی و زمانی که این سرعت سرسام آور شد، تئوریهای BPR و  LO مطرح شدند.

فی الجمله این تحولات سریع و پیدایش عدم اطمینان نسبت به وضعیت آینده، در سنخ شناسی نظریات ( و چگونگی دسته بندی نظریات گوناگونی که تا کنون مطرح شده اند) و نیز تلفیق یا تعدیل تئوریها (درگیری های نظری بر سر حذف برخی نظریات، تغییر در برخی اصول آنها و یا تلفیق برخی با برخی دیگر) بحث های چالش برانگیزی را موجب شده است. فرضاً هنوز بحث ها بر سر نوع شناسی BPR در میان اندیشمندان در جریان است به طوری که برخی BPR را تئوری مستقلی نمی دانند، برخی آن را رویکردی کمی تلقی می کنند و عده ای دیگر. به اینها باید علاوه کرد این مسئله را که ذیل سه مکتب اصلی در علم مدیریت، TQM، BPR و LO تعدّد زیرشاخه ها وجود دارد که هرکدام با تغییر در (یا ادغامِ) یک یا چند اصل از هر کدام از  سه تئوری فوق پدید آمده اند.

ج) تحولات تکنولوژیک و علم اقتصاد

ذیل این مبحث از شرح رابطه تحولات مذکور  و تعدد مکاتب در علم اقتصاد و همچنین نقش این تحولات در پیدایش فضای مبهم آینده» می گذریم چرا که در این زمینه، علم اقتصاد اشتراکات و تقریبا یکسانی با علم ت و مدیریت دارد لذا تنها به دو بحث ذیل این عنوان اشاره می کنیم.

ابتدائاً اشاره می کنیم به بحث پیدایش مباحثی چون کارایی»، بازدهی»، اثربخشی» و دیگر واژگانی از این دست که تحت تاثیر فنون کار با دستگاههای تکنولوژیک وارد گفتمان و ادبیات علم اقتصاد شده اند آنچنان که اگر فنون مذکور راهنمای عمل کارگران نباشد عملاً بازدهی، اثربخشی و.ِ مربوطه هیچگاه اتفاق نمی افتد. درست است که در قدیم نیز بحث نتیجه بخشی یک عمل اقتصادی مطرح بوده است اما واژگان مذکور به مفهوم فعلیشان که هرکدام نیز مفهوم خاص خود را دارند تنها با ظهور اقتصاد تکنولوژیک مطرح شده اند. شایان توجه است که، تاثیر مفهومی واژگانِ مذکور (کارایی، بازدهی، اثربخشی، بهره وری و.) را در علم مدیریت نیز در نظر داشته باشیم.

ثانیاً بحث تقسیم کار در فرایند کار با دستگاههای پیچیده و عریض و طویل تکنولوژیک نیز مسئله در خور توجهی است چرا که این دستگاهها به خاطر هزینه بالایشان و عدم امکان خرید آنها توسط کارخانجات به تعداد کارگران مربوطه، منجر به پیدایش نظریه تقسیم عملی فرایند کار بین کارگران گردید به نحوی که طبق این نظریه، کارگران هر کدام در طول یک یا چند فرایند تکنولوژیک قرار گرفتند نه اینکه به تعداد همه آن کارگران، دستگاه تهیه شود و هر کارگری مسئول کل یک فرایند بشود. (البته این تقسیم کار نظریه خاصی نیاز نداشت بلکه به فکر هر تولیدکننده ی  کلانی خود به خود خطور می کرد). پر واضح است که  علم ت (تفکیک قوا) و علم مدیریت (تقسیم تخصصیِ بخش های تکنولویک و غیر تکنولوؤیک کارهای اقتصادی و غیر اقتصادی حتی اداری-) خارج از تقسیم از نظریه ذهنی نبوده اند.

دو موردی که در بالا به آنها اشاره شد مویدات دیگری هستند بر نظریه فک شدگی اقتصاد در عصر جدید.


*****منتظر اعلام رای و نظر شما همراهان و مخاطبان عیزیز هستیم*****


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها