* اگر سالک راه حقیقت و مسافر طریق عبودیّت با قدم سلوک علمى و مرکب سیر فکرى این منزل را طى کرد، در حجاب علم واقع شود و به مقام اوّل انسانیّت نائل شود، و لکن این حجاب از حجب غلیظه است که گفتهاند: العِلْمُ هُوَ الْحِجابُ الْاکْبَر. و باید سالک در این حجاب باقى نماند و آن را خرق کند. و شاید به این مقام اگر قناعت کند و قلب را در این قید محبوس نماید، در استدراج واقع شود. و استدراج در این مقام آن است که به تفریعات کثیره علمیّه پرداخته و به جولان فکر براى این مقصد براهین کثیره اقامه کند و از منازل دیگر محروم ماند، و قلبش به این مقام علاقهمند شود و از نتیجه مطلوبه که وصول الى فناء اللَّه است غافل شود، و صرف عمر خود را در حجاب برهان و شعب آن نماید؛ و هر چه کثرت فروع بیشتر شود، حجاب بزرگتر و احتجاب از حقیقت افزون گردد. پس، سالک نباید گول شیطان را در این مقام خورده از حق و حقیقت به واسطه کثرت علم و غزارت آن و قوّت برهان محجوب شود و از سیر در طلب بازماند؛ و دامن همّت به کمر زند و از جدّیّت در طلب مطلوب حقیقى غفلت نورزد و خود را به مقام دیگر که مقام دوم است برساند.
* مقام سوّم، مقام اطمینان و طمأنینه نفس» است که در حقیقتْ مرتبه کامله ایمان است. قالَ تَعالى مُخاطِباً لِخَلیلِه: ا وَ لَم تُؤمِنْ؟ قالَ بَلى وَ لکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبى. و شاید اشاره به این مرتبه نیز پس از این بیاید.
* مقام چهارم، مقام مشاهده» است که آن نورى است الهى و تجلّىاى است رحمانى که تَبَع تجلّیات اسمائیّه و صفاتیّه در سرّ سالک ظهور کند و سر تا پاى قلب او را به نور شهودى متنوّر نماید. و در این مقام درجاتى است کثیره که ذکر آنها از حوصله این اوراق خارج است. و در این مقام نمونهاى از قرب نوافل (کُنْتُ سَمْعَهُ وَ بَصَرَهُ وَ یَدَه) بروز کند و سالک خود را مستغرق بحر لا یتناهى بیند؛ و پس از آن بحرى است بسیار عمیق که از اسرار قدر» در آن شمّهاى کشف شود.
* و هر یک از این مقامات را استدراجى است خاصّ به خود که سالک را در آن هلاکت عظیم است، و سالک باید در تمام مقامات خود را تخلیص از انانیّت و انّیّت کند و خودبین و خودخواه نباشد که سرچشمه اکثر مفاسد است خصوصاً براى سالک. و پس از این اشارتى به این مطلب مىنماییم، ان شاء اللَّه.
* یکى از امورى که از براى سالک در جمیع عبادات خصوصاً نماز که سرآمد همه عبادات است و مقام جامعیّت دارد لازم است، خشوع است. و حقیقت آن عبارت است از خضوع تامّ ممزوج با حبّ یا خوف.
* مراتب خشوع به حسب مراتب ادراک عظمت و جلال و حسن و جمال است. و چون امثال ماها با این حال از نور مشاهدات محرومیم، ناچار باید در صدد تحصیل خشوع از طریق علم یا ایمان برآییم. قال تعالى: قَدْ افْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذین هُمْ فى صَلاتِهِمْ خاشِعُون. خشوع در نماز را از حدود و علائم ایمان قرار داده؛ پس، هر کس در نماز خاشع نباشد، به حسب فرموده ذات مقدّس حق از زمره اهل ایمان خارج است. و نمازهاى ماها که مشفوع با خشوع نیست از نقصان ایمان یا فقدان آن است. و چون اعتقاد و علم غیر از ایمان است، از این جهت این علمى که به حق و اسماء و صفات او و سایر معارف الهیّه در ما پیدا مىشود غیر از ایمان است. شیطان به شهادت ذات مقدّس حق علم به مبدأ و معاد دارد، مع ذلک کافر است- خَلَقْتَنى مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِین گوید، پس حق تعالى و خالقیّت او را مقرّ است؛ انْظِرْنى الى یَوْمِ یُبْعَثُون گوید، پس معاد را معتقد است؛ علم به کتب و رسل و ملائکه دارد، با این وصف خداوند او را کافر خطاب کرده و از زمره مؤمنین خارج فرموده.
* پس، اهل علم و ایمان از هم ممتازند: هر اهل علمى اهل ایمان نیست. پس، باید پس از سلوک علمى خود را در سلک مؤمنین داخل کند و عظمت و جلال و بهاء و جمال حق جلت عظمته را به قلب برساند تا قلب خاشع شود، و الّا مجرد علم خشوع نمىآورد؛ چنانچه مىبینید در خودتان که با اعتقاد به مبدأ و معاد و اعتقاد به عظمت و جلال حقّ قلب شما خاشع نیست.
درباره این سایت