آنچه در ادامه می آید ، بخشی از کلیدی ترین نکات کتاب نگاهی نو به ت و فرهنگ» اثر رضا داوری اردکانی» می باشد که توسط صاحب وبلاگ مشهود، تلخیص گردیده اند:

* امروز غرب به تمامیت رسیده است معنای دقیق این حرف آن است که امروز، همه استعدادهای غرب به فعلیت و ظهور رسیده و نوآوری های جدید و مؤلفه های ظاهرا جدید امروز در غرب در واقع مشتی جلوه متکثر اند اما گوهر ذاتی همه انها یکسان است. در واقع غرب امروز، در ارائه مبانی جدید تمدنی، چیز جدیدتری در چنته ندارد.

* غرب نمی گذارد هیچ قدرتی آسوده از کنارش عبور کند.

* به اتکای به قدرت ی صرف نمی توان با غرب مواجهه نمود.

* شریعت (احکام عبادی)، طریقت (مبادی سیر و سلوک) و حقیقت (عرفان ناب) اقسام دین نیستند بلکه تجلیات سه گانه دین اند و در هر مرحله برای فردی که خودسازی می کند متجلی می شوند.

* مدرنیته ناب و دین ناب یکجا جمع نمی شوند و اساساً غیر قابل جمع اند.چرا که قناعت دینی را مصرف انبوه مدرنیته نمی توان جمع کرد و فقط این نیست. هر کدام، (قناعت و مصرف انبوه) هر کدام پشتوانه های فرهنگی و فکری مختص به خود را دارند که صد در صد با یکدیگر در تضادند.

* تجدد اروپا پشتوانه فرهنگی خاص خود را دارد و کسانی که تجدد را از بازار می خرند با این مشکل مواجه می شوند که این مهمان را چگونه در خانه جای دهند چرا که این مهمان مهمان پروقعی است و سعی خواهد داشت تا مناسبات و نظم خانه را متناسب با ذائقه خود بر هم بزند.

* وقتی می گوییم غرب یک تاریخ است، منظور این نیست مه صرفا مجموعه ای از حوادث است بلکه جمع آراء و نظرات و اعمال و افکار دانشمندان و سازمانه های گوناگون و سیر تحول آنها را نیز باید در این تاریخ دخیل دانست.

* هم اکنون آثار ضعف در تمدن غرب آشکار شده اما چون کماکان علوم و تکنولوژی مصرفی ظهور و جلوه بیشتری برای جهانیان  دارد این ضعف کمتر به چشم ما می آید.

* در تاریخ غرب امروز، انسان، منشأ و مصدر احکام عقلی است. بنابرابن فلسفه غرب نیز مانند همه فلسفه های دیگر خالی از جانداری نیست.

* شرق شناسی، روشی در علم است در واقع با هدف استحکام غرب. هر آنچه در زمان های قبل بوده را مربوط به گذشته و هر آنچه را از گذشته در امروز باقیمانده متلق به موزه ها می داند.

* اکثر تقابل های امروز اسلام و غرب، صورتی از تقابلات ی – تاریخی  (تقابل ظاهری) است حال آنکه از مبادی اصلی این دو مکتب که منجر به تقابلشان شده غافل است.

* برای نقد غرب نیازمند نقد علوم انسانی غرب هستیم. پیش شرط این نقد نیز فهم و تحصص در این علوم و نیز مبادی این علوم است. چرا که طراحی های لازم و زیربنایی برای مدرنیزاسیون، کار علوم انسانی بوده است.

* اساتید حوزوی و دانشگاهی بایستی به طرح و تعریف مجدد عدل اسلامی روی آورند. اگر عالمان بزرگ دین با همکاری کسانی که از غرب خبر دارند به شرایط امکان یک ت عادله در دوران علم و تکنولوژی بپردازند بلاشک کاری بزرگ کرده اند. این یک تکلیف تاریخی- الهی است. در هر صورت عدالت بالاخره باید  در آثار صاحب نظران آینده اندیش، به صورت یک طرح نظری در آید.

* یکی از بهرتن منابع برای تدوین نظری عدل اسلامی، آراء ابن سینا در باب عدالت (رساله ای در همین باب) است که شهید مطهری نیز به آن نظر خاص داشتند.

* مقدمه تحقق عدالت، مبارزه با ظلم است که البته کار آسانی هم نیست.

* عدل، در واقع صورت عملی و زیبای عقل است و عقل در هر بستر فکری – تاریخ با بستر فکری – تاریخی دیگر متفاوت است. عقل غربی مبتنی بر تصرف در جهان و تضمین سیطره انسان بر عالم هستی است. بحث پیرامون مبادی عقل اسلامی را به اهل آن وامیگذاریم.

* یکی از اساسی ترین مشکلات ما ، مبارزه با کسانی است که خود را حاملان و مبلغان مدرنیته به عنوان یک فضلیت می دانند و مبارزه با خود را مبارزه با این فضایل می دانند و معرفی می کنند.

* اگر میبینید امروز از هر جانب هر مشرب فکری به مدرنیته انتقاد می شود این به این دلیل است امکان عدول، خروج و عبور از مدرنیتنه فراهم شده است.

اگر نبود این تلقی از طبیعت که طبیعت یک پدیده مرده (به معنای اصطلاحی نه لغوی) است و بشر می تواند بر آن از هر جهت که تمایل اوست مسلط شود و در آن تصرف کند، تجدد هیچ گاه به عرصه حیات نمی گذاشت.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها