در یکی از کتب روش شناسی علمی[1]آمده است: کثرت گرایی مانند مارکسیسم به نحو روزافزونی ، کلیسایی گسترده شده است -منظور وجود دیدگاه های مختلف درون یک نظریه یا پارادایم مانند مارکسیسم می باشد-. کثرت گرایی هیچ نظریه فراگیری را ارائه نمی کند.» پرواضح است که تعابیر کلیسای گسترده» و عدم وجود نظریه فراگیر» توسط نویسندگان کتاب، در معنای کاملاً منفی به کار رفته است و اساساً  بیانگر نوعی تشتت نظری در دو مشرب فکری ِ مارکسیسم» و تکثرگرایی» ست. در واقع نیز چنین هست. به طور نمونه مارکسیسم بسیار بیش از لیبرالیسم و بسیاری دیگری از مکاتب فکری دستخوش جرح نظری و فکری شده است تا جایی که گاهاً پل ارتباطی مدرنیسم و پست مدرنیسم شده و بعضاً خود در دامن رگه هایی از پست مدرنیسم از قبیل پساساختارگرایی فروغلطیده است. در حقیقت گاهی مرز مارکسیسم و پست مدرنیسم نا معلوم است و شدیدا در هم می ریزد حال آنکه اساس و شالوده مارکسیسم در عصر مدرنیسم و بر اساس بنیان های فکری آن بنیان نهاده شد. تکثرگرایی نیز حال و روزی بهتر از این ندارد چرا که از ابتدا بر تکثر تمرکز داشت و امروز متاثر از مکاتب گوناگون خصوصا پست مدرنیسم، حتی همان اصولِ نیمه متقنِ اولیه خود را مانند مارکسیسم از دست داده است.  بنابراین کلیسایی بودن در تکثرگرایی و مارکسیسم در این متن تداعی کننده نوعی بی نظمی است. عمق فاجعه اینجاست که همین تفکر به دین اسلام نیز وارد شده است و امروز هیئتی بودن» تلویحاً در معنای بی نظم بودن و فقدان چارچوب مشخص برای امری به کار می رود. به عقیده نویسنده این دست اندیشه ها در باب تشکّلات مذهبی ( در هر دینی) چیزی جز یک قضاوت بددلانه (و یا حداقل سطحی نگر)  نسبت به دین و ظلم به آن نیست. نبایید اجاره داد انجمن های دینی اسلام نیز مانند مسیحیت امروز، از حیثیت و اعتبار اصلی خود ساقط شوند چرا که نتیجه این بی حیثیتی در میان مدت، ضربه به اعتبار و حیثیت کل مقوله دین (اسلام) خواهد بود.



[1]- کتابِ روش و نظریه در علوم ی» اثر دیوید مارش» و جری استوکر»، ترجمه امیر محمد حاجی یوسفی»


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها